^^^^^*^^^^^ اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید به دیگران چه ارتباطی دارد شما دیشب شام را در کدام رستوران خورده اید جشن و شادیهای حقیقی یا دروغی خود را به نمایش نگذارید خیلیها جای خالی کسی را در زندگیشان حس میکنند آنها را غصه دار نکنید یا اینکه امروز دلتان گرفته مینشینید جلوی دوربین زار میزنید شاید همین امروز کسی بعد از روزها غصه داشتن دلش میخواهد شاد باشد لطفا روزش را خراب نکنید این تغییر حال و هوای درونی را درون خود نگه دارید لطفا اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گاهی خودمان را بروزرسانی کنیم به روزرسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند طرز فکرش را ارتقا بدهد حال و هوایش را تازه کند مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد رها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند افسوس ها را غصه ها را نگرانی ها را و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست زندگی را نو کرد و یک " من " تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد باور کن لازم است هر از گاهی خودمان را هم بروزرسانی کنیم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ به روز رسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند طرز فکرش را ارتقا بدهد حال و هوایش را تازه کند مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد رها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند افسوس ها را غصه ها را نگرانی ها را و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست زندگی را نو کرد و یک " من " تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد باور کن لازم است هر از گاهی خودمان را هم " به روز رسانی " کنیم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
قسمت چهاردهم " چشمان بسته " ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هر چقدر هم تخس و بچه پر رو فرقی نمیکند وقتی حرف دوست داشتن وسط باشد لحظه ی دیدار همراه می شود با سکوتی سنگین و آبِ دهانی که برای عبور از گلو راهی نمیابد لحظه ی دیدار بعد از لو رفتنِ عشق به مجلس شراب میماند و هر نفسِ معشوق پیکِ سنگینی ست که چشمان آدم را به دو دو زدن وادار میکند ناهید بالای سر خسرو ایستاده بود و خسرو دم نمیزد تا خوب به صدای نفس های ناهید گوش کند که حالا اندکی اضطراب هم در آن پیدا بود نه خسرو سرش را بالا می آورد نه ناهید حرفی میزد که ناهید خواست سکوت را بشکند و حرفی بزند اما پریدخت (مادرش) از بالکن برای شام صدایشان زد ناهید راهش را کشید و رفت و کمی دورتر ایستاد و سیگار کشیدنِ خسرو را نگاه کرد خب سیگارِ بعد از مستی از واجبات است . . سر میز شام مثل همیشه خسرو یک سمت ماه بانو نشسته بود و ناهید سمت دیگرش پریدخت رو به ناهید کرد این خواستگارت از وقتی رفتی شمال هر روز زنگ میزد خونه...میگفت ناهید جوابمو نمیده خسرو با شنیدن این حرف لقمه را با بدبختی قورت داد و ناهید کاملا حواسش به خسرو بود
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم